روسیه به عنوان نخستین کشور جهان، رژیم طالبان را به رسمیت شناخت؛ خبری که به سرعت فراگیر شد و جامعه سیاسی افغانستان را در شوک و شگفتی فروبرد، زیرا روسیه از معدود کشورهای جهان بود که علیرغم برقراری ارتباط با رژیم طالبان، روابط خود با مخالفان این گروه را نیز حفظ کرده بود و طی ۴ سال گذشته بارها میزبان رهبران جبهات سیاسی و نظامی ضد طالبان بود.
اقدام روسیه در بالا بردن پرچم رژیم نامشروع طالبان در سفارت افغانستان در مسکو اما نشان داد که مقامات روس هیچ تعهدی در قبال حقوق مشروع ملتهای مستقل ندارند و این کشور بهعنوان عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد، حتی به سازوکارهای مصوب این شورا درباره صیانت از اراده و انتخاب آزاد ملتهای عضو آن بیاعتنا است.
تصمیم ناامیدکننده سران کرملین اما با واکنشهای گسترده از سوی رهبران سیاسی مخالف طالبان روبرو شده است؛ رهبرانی که به نظر میرسد در حال حاضر بزرگترین بازندگان این قمار مرگبار هستند.
منتقدان میگویند که یکی از دلایل اصلی تصمیم روسیه به شناسایی رسمی رژیم طالبان، انفعال و فقدان برنامه و انسجام جریانهای مخالف این گروه بود.
علیرغم تشکیل چندین جریان ضد طالبانی از سوی رهبران سیاسی و قومی کشور طی ۴ سال گذشته، این جریانها در ایجاد یک چتر واحد و یک جبهه متحد علیه طالبان بهمنظور نمایندگی فراگیر از همه آحاد ملت افغانستان و کسب اقناع جامعه بینالمللی ناتوان و ناکام بودند.
بسیاری از رهبرانی که در رأس جریانهای ضد طالبانی فعال هستند، مدعی حمایت میلیونی از سوی جامعه افغانستاناند، اما آنچه در عمل رخ داده این است که آنها طی ۴ سال گذشته که از به قدرت رسیدن دوباره طالبان میگذرد، نه تنها قادر به احیای پایگاههای ملی خود نشدهاند، بلکه حتی از ایجاد یک جبهه قدرتمند، تأثیرگذار و فعال در عرصه بینالمللی نیز ناتوان بودهاند.
بسیاری از این افراد که به نظر میرسد از سوی بازیگران بینالمللی و قدرتهای بزرگ تطمیع شدهاند تا نسبت به رژیم طالبان حرکتی انجام ندهند، پس از فروپاشی نظام جمهوری و سیطره نامشروع رژیم طالبان، بهجای برگزیدن مسیرهای مبارزه علیه این رژیم، سکوت اختیار کرده و به تجارت، زندگی شخصی، و سازماندهی کسبوکارهای سودآور در کشورهای دیگر رو آوردهاند.
برخی دیگر از آنها که همچنان مدعی مبارزه سیاسی و حتی نظامی با رژیم طالبان هستند، مبارزات شان به سفرهای تشریفاتی، نشستهای آنلاین، بیانیههای فیسبوکی و ژستهای مجازی خلاصه شده است و در عمل نه برنامهای برای تصمیم داشتهاند و نه ارادهای برای اجرا.
بنابراین، اگرچه بسیاری از رهبران مورد اشاره، تصمیم روسیه در شناسایی رسمی رژیم طالبان را محکوم کردهاند، اما به نظر میرسد که روسیه تنها مقصر این رویداد نیست، بلکه خود رهبران سیاسی افغانستان نیز در این زمینه مسئول اند و باید مسئولیت خود را شجاعانه بپذیرند. آنها نتوانستند از مردم افغانستان در جامعه بینالمللی به خوبی نمایندگی کنند؛ آنها از شکل دادن به یک لابی قدرتمند علیه رژیم طالبان در سطح منطقه و جهان ناتوان بودند. آنها بیش از آنچه انتظار میرفت، به طرز ناامیدکنندهای به زندگی شخصی و حفظ سرمایههای اندوختهشان اهمیت دادند و آرمانها و امیدهای مردم افغانستان برای تغییر را ناجوانمردانه زیر پا گذاشتند و نادیده گرفتند.
کل فعالیت آنها در طول ۴ سال گذشته، صدور بیانیههای انقلابی، فعالیتهای فیسبوکی، حضور آراسته در نشستهای آنلاین و البته سفرهای تشریفاتی به چند کشور منطقه بود. آنها بدون آنکه خود کاری انجام دهند یا ارادهای برای انجام کار داشته باشند، بهطور حقارتباری منتظر کمک خارجی و تغییر از بیرون ماندند.
حتی زمانی که قدرتهای بزرگ، بازیگران منطقهای، و سازمانهای بینالمللی در پلتفرمهای مرتبط با افغانستان آنان را نادیده گرفتند و حتی از یک دیدار ساده یا دعوت در حاشیه نشستهای منطقهای و جهانی محروم شدند، از نشان دادن یک واکنش مفید و مؤثر هم عاجز بودند.
برخی از آنها حتی به چراغ سبز طالبان نیز دل بسته بودند و امیدوار بودند که کمیسیون تماس طالبان با صدور «کارت مصونیت» زمینه بازگشت آنها به افغانستان را فراهم سازد و به این ترتیب، از طریق زدوبندهای پشت پرده با جناحهای درگیر جنگ قدرت در درون رژیم طالبان، موقعیتهای سیاسی از دست رفته خود را بازیابی کنند، به املاک، اموال، و داراییهای شخصیشان دست یابند و از این طریق، منافع کوتاهمدت خود را تأمین کنند.
با این حال، قدرتهای بزرگ برخلاف انتظار رهبران حقیر افغانستان، به منافع و نگرانیهای ملی خود اولویت دادند و بدون اینکه منتظر تغییر از داخل بمانند یا مشروعیت داخلی رژیم طالبان برایشان اهمیتی داشته باشد، با رژیم حاکم وارد تعامل و معامله شدند تا مدعیان رهبری جریانهای ضد طالبان همچنان بازنده بزرگ این بازی کثیف باقی بمانند.
نرگس اعتماد - جمهور