جهان تغییر کرده است، و طالبان نیز همراه آن. گروهی که روزگاری اینترنت را حرام میدانست، حالا با مهارت از شبکههای اجتماعی برای پیشبرد اهدافش بهره میبرد. در خیابانهای مجازیِ اکس، فیسبوک و تلگرام، طالبان روایت خود را میسازد، نیرو جذب میکند و حتی کمک مالی جمعآوری میکند. اما این حضور دیجیتال چه معنایی برای جامعه افغانستان و جهان دارد؟
از غار به صفحه نمایش
در دهه ۱۹۹۰، طالبان با ممنوعیت تلویزیون و اینترنت، خود را نگهبان سنت معرفی میکرد. اما زمان، حتی سنگسختترین باورها را نیز فرسوده میکند. در سال ۱۹۹۸، آنها اولین وبسایت خود را راهاندازی کردند و تا سال ۲۰۰۵، وبسایت رسمی «امارت اسلامی» به پنج زبان منتشر شد. این چرخش، نشانهای از درک زیرکانه طالبان از قدرت فناوری بود. حالا، در سال ۲۰۲۵، آنها با حسابهای فعال در اکس، فیسبوک، یوتیوب و تلگرام، استادانه در دنیای دیجیتال مانور میدهند. داستان این تحول، مانند کشاورزی است که گاوآهن را کنار میگذارد و تراکتور را در آغوش میگیرد.
طالبان در دو مرحله از شبکههای اجتماعی بهره برده است. در دوران شورش (۲۰۰۱-۲۰۲۱)، این پلتفرمها ابزارهایی برای سازماندهی، تبلیغات و ارتباطات امن بودند. واتساپ و تلگرام، با رمزنگاریهایشان، پناهگاههایی برای هماهنگی عملیات شدند. پس از تصرف کابل در آگوست ۲۰۲۱، آنها رویکرد خود را تغییر دادند: حسابهای خفته را فعال کردند، ویدئوهای تبلیغاتی منتشر کردند و با دقت از نقض قوانین پلتفرمها پرهیز کردند تا از تعلیق در امان بمانند. این استراتژی، مانند شطرنجبازی است که مهرههایش را با صبر و دقت حرکت میدهد.
روایتسازی هدفمند: دو چهره برای دو مخاطب
طالبان استاد تطبیق پیام است. تحقیقات نشان میدهد آنها پیامهایشان را برای مخاطبان مختلف تنظیم میکنند. در اکس، توییتهای انگلیسی اغلب بر حقوق زنان تأکید دارند، گویی برای جلب نظر جامعه جهانی طراحی شدهاند. اما توییتهای عربی کمتر به این موضوع میپردازند و بیشتر بر مسائل سیاسی یا نظامی تمرکز دارند. این دوگانگی، مانند فروشندهای است که به هر مشتری کالایی متفاوت عرضه میکند.
برای مثال، در سال ۲۰۲۲، آنها بحران اقتصادی را به فساد دولت پیشین نسبت دادند، روایتی که برای مخاطبان داخلی جذاب بود. در روابط خارجی، اما، سکوت یا پیامهای کلیشهای را ترجیح میدهند، گویی نمیخواهند حساسیتها را برانگیزند. این ترفند نشان میدهد طالبان نهتنها فناوری را درک کرده، بلکه روانشناسی مخاطب را نیز خوب میشناسد.
تأثیر بر جامعه: شمشیر دولبه دیجیتال
در افغانستان، جایی که تنها ۳۰.۵ درصد مردم در سال ۲۰۲۵ به اینترنت دسترسی دارند و ۹.۴ درصد از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند، این پلتفرمها به منبع اصلی اطلاعات برای بسیاری تبدیل شدهاند، بهویژه در مناطق دورافتاده که رسانههای سنتی غایباند. اما این ابزار برای زنان، اقلیتها و فعالان، شمشیری دولبه است.
طالبان از اکس برای انتشار ویدئوهایی استفاده میکند که به کارکنان زن بخش در بخش صحت اطمینان میدهد، اما در عمل، محدودیتهای شدیدی بر حقوق زنان اعمال میشود. این تناقض، مانند وعده آبی است که در بیابان به سراب میانجامد. برای مردم عادی، شبکههای اجتماعی پنجرهای به روایتهای طالبان است، اما برای مخالفان، ابزاری برای تهدید و سرکوب.
ذبیحالله مجاهد، سخنگوی ارشد طالبان، با بیش از یک میلیون دنبالکننده در اکس، نمونهای از نفوذ این گروه در فضای مجازی است. گزارشهایی حتی ادعا میکنند که طالبان به برخی تأثیرگذاران تا ۱۰,۰۰۰ افغانی ماه برای تبلیغ پیامهایشان پرداخت میکند، هرچند آنها این ادعا را رد کردهاند.
پیامدهای جهانی: اتحاد عجیب افراطگرایان
شبکههای اجتماعی، مانند پلی نامرئی، گروههای افراطی را در سراسر جهان به هم متصل کرده است. گروههای راستگرای غربی، از جمله طرفداران QAnon، پیروزی طالبان را بهعنوان ضربهای به ارزشهای لیبرال جشن گرفتهاند. (QAnon یک نظریه توطئه است که ادعا میکند یک گروه مخفی از نخبگان جهانی در حال اداره یک شبکه فساد و جنایت هستند و یک منبع ناشناس به نام «Q» آن را افشا میکند.) این همسویی، هرچند عجیب، نشان میدهد که شبکههای اجتماعی چگونه میتوانند ایدئولوژیهای افراطی را تقویت کنند، مانند آتشی که از یک جرقه کوچک به جنگلی بزرگ سرایت میکند.
اما این آتش دوطرفه میسوزد. پلتفرمهایی مانند متا صفحات مرتبط با طالبان را مسدود کردهاند و کمپینهایی مانند #BanTaliban در اکس شکل گرفتهاند، هرچند با پاسخهایی مانند #AfghansSupportTaliban مواجه شدهاند. این کشمکش دیجیتال، مانند نبردی است که در آن هیچ طرفی کاملاً پیروز نمیشود.
چالشها و پرسشهای بیپاسخ
طالبان در فضای مجازی با چالشهایی روبروست. مسدود شدن حسابها و فشارهای جهانی، مانند بادهایی هستند که قایق شکننده آنها را تهدید میکنند. سازمانهای مدنی خواستار نظارت دقیقتر و همکاری با نهادهایی مانند انجمن جهانی اینترنت برای مقابله با تروریسم (GIFCT) شدهاند.
اما این راهحلها خود پرسشهایی را برمیانگیزند: آیا محدود کردن محتوای طالبان، آزادی بیان را به خطر نمیاندازد؟ چگونه میتوان بین امنیت و آزادی تعادل برقرار کرد؟
نتیجهگیری: سؤالی برای آینده
طالبان نشان داده که میتواند از ابزارهای مدرن برای اهداف کهنه استفاده کند. شبکههای اجتماعی برای آنها نهتنها ابزاری برای تبلیغات، بلکه سلاحی برای کنترل و گسترش نفوذ است. اما این داستان فراتر از طالبان است.
شبکههای اجتماعی، مانند آینهای، هم حقیقت را نشان میدهند و هم تحریفش میکنند. آیا پلتفرمها میتوانند با تبلیغات افراطی مقابله کنند بدون اینکه آزادی بیان را قربانی کنند؟ آیا جامعه مدنی میتواند صداهای سرکوبشده را تقویت کند؟
شاید پاسخ در مسئولیتپذیری بیشتر پلتفرمها باشد، اما این مسئولیت نباید به سانسور بیحد منجر شود. جوامع مدنی نیز باید راههای خلاقانهای برای مقابله با نفوذ دیجیتال افراطگرایان بیابند، از آموزش دیجیتال تا حمایت از روایتهای جایگزین. در نهایت، این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم: آیا شبکههای اجتماعی ابزاری برای آزادی خواهند بود یا زندانی برای حقیقت؟