خشونت بیرحمانهی کوچیهای مسلح یکبار دیگر فضای بهسود را خونین کرد. در تازهترین دور از حملات، شش باشندهی بومی بر اثر لتوکوب شدید توسط کوچیها زخمی شده و در شفاخانهی تگاب بهسود بستری شدهاند.
پیشتر، منابع محلی در گفتگو با
خبرگزاری جمهور از وقوع سه درگیری پیدرپی میان کوچیها و مردم محلی در روستاهای سبز سموج، دامن خلیل و رشک خبر دادهاند. در روستای سبز سموج، حمله به زنی بیدفاع که مانع ورود رمههای کوچی به مزرعهاش شده بود، آغازگر موجی از خشونت شد. این زن به شدت از چشم زخمی شد و دو مرد دیگر که به کمک او برخاسته بودند، توسط کوچیها به خیمه کشانده شده و شکنجه شدند. یکی از این افراد دچار شکستگی دست و دیگری از سر آسیب دیده است.
به این ترتیب، فضایی از رعب و وحشت و ترس و هراس، سراسر مناطق مرکزی را فراگرفته و کوچیهای مهاجم دامنهی تجاوزات خود به حریم املاک ساکنان بومی این مناطق را توسعه دادهاند.
این در حالی است که کوچیهای مسلح همواره تهدیدی علیه وحدت ملی و امنیت اجتماعی بودهاند و هرگز بهعنوان شهروندان بومی افغانستان از قوانین دولت مرکزی و قراردادهای اجتماعی در زمینهی استفادهی مشروع از املاک و سکونتگاهها در مناطق تعیینشده پیروی نکردهاند.
همانگونه که در بالا اشاره شد، آنها همواره مسلح بودهاند و این امر تهدیدهای ناشی از کوچیگری برای امنیت ملی افغانستان را فراتر از تقابلهای قومی میان این گروه یاغی و ساکنان بومی مناطق مرکزی قرار داده است.
ابعاد فرامرزی کوچیگری
نکتهی قابل تأمل این است که کوچیها برای زیست تابستانی و زمستانی خود در فصول گرم و سرد سال، دو کشور همسایه یعنی پاکستان و افغانستان را درمینوردند و با عبور از مرزها بدون رعایت تشریفات قانونی، اقدام به جابجایی افراد، احشام و مواشیشان میکنند؛ شیوهای که بهطور نانوشته از سوی هر دو کشور همسایه به رسمیت شناخته شده و این امر پوشش و بستر لازم برای نادیده گرفتن و زیر پا گذاشتن تمهیدات امنیتی و سازوکارهای قانونی از سوی کوچیها را فراهم کرده است.
حتی ممکن است برخی سازمانهای اطلاعاتی و گروههای تروریستی فعال در مناطق فراقانونی قبایلی دو کشور، با استفاده از این شرایط ویژه و منحصر به فرد، پروژهها و نقشههای ضد امنیتی خود را در افغانستان پیاده کنند.
در همین راستا، دسترسی آسان و نامحدود کوچیها به سلاح و حضور یا هجوم مسلحانهی آنها به مناطق مرکزی که بارها منجر به درگیریهای مرگبار و حملات خونین علیه ساکنان بومی شده، به وضوح نشان میدهد که کوچیگری صرفاً یک شیوهی زیست اجتماعی نیست، بلکه یک جریان خطرناک و تهدیدآمیز امنیتی است.
کوچیگری در سایه حکومت طالبان
در این میان، به نظر میرسد که در دورهی طالبان، کوچیگری نیز همانند سایر پروژههای قومی جانی دوباره گرفته است. کوچیهای مسلح و مهاجم با برخورداری از حمایتهای آشکار رژیم طالبان، عقدههای چند دهسالهی خود علیه ساکنان بومی مناطق مرکزی را با انتقامگیریهای شخصی، راهاندازی دعاوی ساختگی، غصب و غارت اموال و املاک ساکنان بومی، و دریافت غرامتهای هنگفت از روستاییان فقیر بومی جبران میکنند.
پرسش این است که هدف رژیم طالبان از حمایت گسترده و مستقیم از کوچیهای مسلح و مهاجم چیست؟ آیا کوچیها بهمثابهی پیادهنظام طالبان در مناطق مرکزی و هزارهنشین مورد استفاده قرار میگیرند و رژیم طالبان از این طریق، حاکمیت و سلطهی خود را بر این مناطق تحمیل میکند؟
آیا هدف از حمایت رژیم از فعالیتهای مسلحانهی کوچیها در این مناطق، احیای دوبارهی پروژهی کوچیگری با همان اهداف تاریخی به منظور مجبور کردن ساکنان بومی مناطق مرکزی به کوچ اجباری و واگذاری زمینهای این مناطق به پشتونهای مهاجر نیست؟
در حال حاضر شاید پاسخی قاطع برای این پرسشها وجود نداشته باشد، اما رویدادهای اخیر در منطقهی بهسود ولایت میدان وردک و ترس و هراس گسترده از تکرار اقدامات تجاوزکارانهی کوچیهای مهاجم در سایر مناطق مرکزی، نشان میدهد که ساکنان بومی با بدبینی، تردید و ترس نسبت به این وضعیت نگاه میکنند.
آنچه این بدبینی را تشدید و تقویت میکند، بیاعتمادی گسترده نسبت به رژیم حاکم و عدم بیطرفی آن در دعوای تاریخی کوچیها و دهنشینهاست.
بنابراین، تجاوزات و فعالیتهای مسلحانهی کوچیهای مهاجم در مناطق مرکزی، نشان میدهد که طالبان از این نیروی غیررسمی اما بسیار خطرناک و تهدیدآمیز بهعنوان شمشیر داموکلس بر امنیت مناطق مرکزی استفاده میکنند. هدف از آن، استمرار نوعی ترس و ناامنی مدام بر ساکنان این مناطق است، تا آنها هرگز فرصت و جرأت عدالتطلبی، حقخواهی، و حتی احساس مالکیت نسبت به خانه و زمین زندگیشان نداشته باشند و هرگاه رژیم حاکم اراده کند، این افراد آمادهی واگذاری زمین و پذیرش کوچ اجباری بهمثابهی یک واقعیت ناگزیر سیاسی و اجتماعی باشند.
نرگس اعتماد - جمهور