افغانستان پسا آمریکا به سرعت به میدانی ژئوپلیتیکی برای بازیگران منطقه ای تبدیل شده است. سه کشور چین، روسیه و ایران که در گذشته به ویژه در نشست های چهارجانبه تعاملاتی با یکدیگر داشتند، اکنون در افغانستان با منافع مشترک، اما راهبرد های متفاوت مواجه اند. در این میان، ایران هنوز نسبت به رسمیت شناختن طالبان موضع قطعی اتخاذ نکرده و پرسش مهمی در میان رسانه ها مطرح شده است: آیا ایران در صورت به رسمیت شناختن طالبان وارد فاز جدیدی از تعامل ساختاری خواهد شد؟
همچنین همزمان، باید بررسی کرد که آیا مثلث چین، روسیه و ایران در افغانستان به دنبال همکاری هماهنگ است یا وارد فاز رقابت خاموش و ساختاری شده اند؟
با خروج آمریکا از افغانستان، فضای راهبردی بزرگی برای قدرتهای منطقه ای باز شد. این خلأ نه تنها جغرافیایی، بلکه اطلاعاتی، امنیتی، اقتصادی و هویتی است. سه قدرت عمده پیرامونی یعنی چین، روسیه و ایران اکنون هرکدام با رویکردی متفاوت در این فضا عمل میکنند:
چین، تمرکز خود را بر امنیت مرزهای سین کیانگ، پروژه های معدنی و اتصال افغانستان به کمربند راه گذاشته است.
روسیه، نگاه امنیت محور به افغانستان دارد، آنهم از زاویه تهدید به آسیای میانه و بازگشت گروه های تندرو به مرزهای جنوبی خود.
ایران، بین تهدیدات امنیتی، بحران مهاجرت، مسئله آب و فرصتهای ژئوپلیتیکی گیر کرده و موضع اش بین مماشات تاکتیکی و نفوذ ساختاری در نوسان است.
از طرفی، در صورت شناسایی طالبان از سوی ایران، بازی محتاط جمهوری اسلامی و ورود به تعامل ساختاری است. در هفته های اخیر، مقاماتی در ایران اعلام کردند که در حال جمعبندی درباره به رسمیت شناختن طالبان هستند. این تغییر موضع حاکی از آن است که تهران در حال ارزیابی استراتژیک میان دو گزینه است.
گزینه اول: حفظ وضعیت خاکستری. یعنی نه دشمنی کامل، نه به رسمیت شناختن رسمی. این گزینه به ایران اجازه می دهد که در عین پرهیز از تعهدات دیپلماتیک، کانالهای اقتصادی و امنیتی با طالبان را حفظ کند و در صورت بی ثباتی داخلی طالبان، نقش میانجی یا قدرت نرم را بازی کند.
گزینه دوم : ورود به تعامل ساختاری. یعنی اگر ایران طالبان را به رسمیت بشناسد، در واقع وارد یک سطح بالاتر از تعامل می شود که شامل گشایش سفارت رسمی در کابل و هرات. امضای توافقنامههای اقتصادی یا امنیتی دوجانبه و اعطای مشروعیت به نظم جدید سیاسی در افغانستان است. اما این اقدام، هزینههای داخلی و بین المللی هم دارد. از یکسو، جامعه شیعه و هزاره های افغانستان ممکن است چنین حرکتی را خیانت به ارزشها و منافع خود تلقی کنند. از سوی دیگر، این می تواند ایران را در رقابت با روسیه و چین، وارد بازی پیچیدهای از موازنه سازی کند.
در مقابل کشورهای چین و روسیه برنامه ریزی های بلند مدت دارند. چین تاکنون طالبان را به رسمیت نشناخته، اما در عمل با آن ها تعامل گسترده ای دارد. به عنوان مثال : قرارداد چند میلیارد دلاری استخراج نفت، مذاکرات درباره سرمایه گذاری در معادن لیتیوم و تاکید مکرر بر ثبات و امنیت بهعنوان شرط اصلی تداوم تعامل. چین با دیپلماسی اقتصادی پیش می رود و سعی دارد طالبان را به شکل آرام وارد مدار پروژههای کلان خود کند.
چین نگران آن است که بیثباتی افغانستان موجب تحریک اویغورها ( مسلمانان چینی نزدیک به مرز) شود.
اما روسیه هر چند اولین کشوری است که طالبان را به رسمیت شناخته اما بیشتر به منافع ژئوپلیتیک خود توجه دارد تا حمایت واقعی و بلند مدت از طالبان، که این موضوع نشان دهنده شکنندگی موقعیت طالبان در سطح بین المللی است. روسیه برای حفظ نفوذ در مرزهای آسیای مرکزی و تاجیک نشینها تلاش می کند و طالبان را ابزار کنترل امنیتی در آسیای میانه می بیند، اما نگران افزایش نفوذ چین در اقتصاد افغانستان نیز است.
در مقایسه با چین و روسیه، ایران بیش از همه محافظه کارانه رفتار کرده است. با خروج امریکا و روی کار امدن طالبان، مهمترین اقدامات ایران، افزایش صادرات سوخت و کالا به افغانستان، باز نگه داشتن سفارت و گفت وگوهای چند جانبه درباره مهاجرت و امنیت مرزی بوده است. ایران نه برنامه جدی اقتصادی داشته، نه در رسانه و آموزش مذهبی در افغانستان فعال بوده است. به همین دلیل، در صورت به رسمیت شناختن طالبان، این پرسش مطرح می شود که آیا ایران نقشه ای برای تعامل ساختاری دارد یا صرفاً در حال فرار از انزوا است؟
بنابراین، مثلث تهران، پکن و مسکو، در ظاهر دارای منافع مشترک هستند: مقابله با داعش، اخراج آمریکا، تضعیف نفوذ غرب و ثبات مرزها. اما در عمل، چین به دنبال نفوذ اقتصادی پایدار است و طالبان را بهعنوان شریک می بیند. روسیه به دنبال ایجاد عمق امنیتی است و از طالبان به عنوان ابزار کنترل در آسیای میانه استفاده میکند و ایران میان تهدید و فرصت در نوسان است و بیشتر بازی واکنشی دارد. در این فضا، به رسمیت شناختن طالبان می تواند برای ایران دو پیامد داشته باشد: اول، ورود به میدان رقابت با قدرت های بزرگ در افغانستان. دوم، افزایش مشروعیت طالبان، بدون آن که ایران بتواند نقش سازنده یا ناظر را ایفا کند. افغانستان امروز، اگرچه ظاهراً خالی از قدرت های غربی است، اما در عمل به یک میدان پیچیده بازی قدرت های شرقی تبدیل شده است.
بنابراین، افغانستان امروز نه یک کشور آزاد، که میدان منازعه قدرت های بیرونی است. سرزمینی که سالهاست استقلالش در میان چرخ دندههای بازی بازیگران منطقه ای و جهانی له شده است. در این میان، مثلث پکن- تهران- مسکو با وجود تفاوت در اهداف، در یک نقطه اشتراک دارند: تأمین منافع راهبردی خود، بی آنکه به مردم افغانستان وعدهای برای آزادی، عدالت یا امنیت بدهند. چین به دنبال منابع معدنی است، روسیه به دنبال ثبات امنیتی در مرزهای آسیای مرکزی و ایران به دنبال روزنه ای برای فرار از انزوای ژئوپلیتیکی. طالبان برای آنان شریک مطلوب نیست، اما ابزار مؤثری است. در این ساختار سرد و بی رحم سیاست، مردم افغانستان قربانیاند؛ بیپناه، بیصدا و بی امید. اگر روند کنونی ادامه یابد، افغانستان نه تنها به ثبات نخواهد رسید، بلکه بیشتر از همیشه به مستعمرهی منافع قدرت ها تبدیل خواهد شد مستعمره ای بی پرچم، بی صدا و فراموش شده.
مهدی حسینی محقق-
خبرگزاری جمهور