۰

طالبان؛ ابزار ژئوپولیتیک یا بازیگر مستقل؟

عبدالناصر نورزاد
يکشنبه ۵ اسد ۱۴۰۴ ساعت ۰۰:۱۹
طالبان؛ ابزار ژئوپولیتیک یا بازیگر مستقل؟

پس از خروج آمریکا و ناتو و قطع حمایت از دولت جمهوریت، طالبان بدون مقاومت جدی و تقریباً بدون جنگ، قدرت را در افغانستان به دست گرفت. اکنون کشورهای منطقه از جمله روسیه، چین، ایران و کشورهای آسیای مرکزی، روابطی فعال و چندلایه با طالبان برقرار کرده‌اند. روسیه به عنوان اولین کشور طالبان را به رسمیت شناخت، چین در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی در افغانستان فعال است، ایران نفوذ اطلاعاتی و مذهبی بی‌سابقه‌ای در درون طالبان ایجاد کرده و کشورهای آسیای مرکزی نیز به دلایل امنیتی و اقتصادی، با امارت طالبان وارد تعامل شده‌اند.

این وضعیت، یک پارادوکس ژئوپولیتیک را رقم زده است: چگونه طالبان، که محصول توافقات پشت‌پرده و مهندسی قدرت‌های بزرگ است، می‌تواند همزمان با آمریکا و مخالفان منطقه‌ای آن در تفاهم باشد و به عنوان یک عنصر مستقل قدرت ظاهر شود و وارد معامله های سنگین با این قدرت ها شود؟

در واقع، طالبان از ابتدا تا امروز، همواره در چارچوب منافع قدرت‌های بزرگ و شرکت‌های نفتی و منطقه‌ای شکل گرفته و رشد کرده است. شواهد غیرقابل انکار نشان می‌دهد که طالبان بر اساس تصمیمات قدرت‌های بزرگ به قدرت رسیدند و خروج آمریکا از افغانستان، بیش از آنکه شکست باشد، یک جابجایی تاکتیکی برای تمرکز بر مهار چین، روسیه و ایران بود. این راهبرد، بخشی از دکترین "بازموازنه" آمریکا برای تمرکز بر نقاط کلیدی جهان است. طالبان با ظرفیت تخریبی و عملیاتی تروریستی، انتخاب زمان شدند و در محور بازی های کشور های منطقه و فرامنطقه قرار گرفتند .

طالبان، به دلیل ماهیت تخریبی و بستر پرورش یافته ی شورش‌های تروریستی، بهترین ابزار برای بی‌ثبات‌سازی مرزهای چین، روسیه و ایران در نظر گرفته شد. با تحویل قدرت به طالبان از طریق توافق دوحه، آمریکا توانست توازن امنیتی منطقه را حتی در غیاب خود حفظ کند. طالبان با میزبانی بیش از بیست گروه تروریستی فراملیتی، اعمال قوانین سخت‌گیرانه و ایجاد امنیت مصنوعی از طریق سرکوب، عملاً به نفع منافع حیاتی غرب و متحدانش عمل می‌کند.

در این میان، قدرت‌های منطقه‌ای طالبان را نه به عنوان شریک واقعی، بلکه به عنوان تهدیدی مدیریت‌شده می‌بینند و گزینه‌ای بهتر برای پر کردن خلأ امنیتی پس از خروج آمریکا ندارند. روابط اقتصادی و سیاسی این کشورها با طالبان، بیشتر از سر اجبار و نگرانی است تا اعتماد و علاقه. حتی به رسمیت‌شناسی طالبان توسط روسیه، بیشتر یک بازی تاکتیکی برای خرید زمان و مدیریت بحران است تا یک اقدام استراتژیک بلندمدت.

طالبان فاقد مشروعیت داخلی و بین‌المللی پایدار است و اعتبار حقوقی و قانونی ندارد. این گروه، به دلیل نفوذ اطلاعاتی و امنیتی چندجانبه، به مهره‌ای چندوجهی و آسیب‌پذیر تبدیل شده است؛ پروژه‌ای استخباراتی که بیشتر بر اساس تاکتیک‌ها حرکت می‌کند تا استراتژی. بنابراین، طالبان نه کاملاً مستقل است و نه کاملاً وابسته؛ بلکه در یک بازی چندلایه و پیچیده ژئوپولیتیک گرفتار شده است و قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، هر یک در پی بهره‌برداری از این مهره هستند.

آینده طالبان و افغانستان، بیش از هر چیز به رقابت‌های خارجی گره خورده است تا اراده و توان داخلی. فقدان مشروعیت، استبداد و فشار داخلی، و نظام سیاسی تحمیلی، همگی نشانه‌هایی از شکنندگی و احتمال فروپاشی ناگهانی این ساختار است. هرگونه ثبات در افغانستان، موقتی و وابسته به منافع قدرت‌های بزرگ است.
اما چرا غرب، با وجود حمایت و پرورش طالبان، اکنون این گروه را به دامن روسیه، چین و ایران سوق می‌دهد؟

منطق نزدیکی طالبان با منطقه، چند بُعد دارد:
• نزدیکی طالبان با قدرت‌های آسیایی، خطر مداخله مستقیم و حمایت از گروه‌های رقیب را کاهش می‌دهد.
• این نزدیکی، اطمینان کاذبی از کنترل وضعیت تروریسم در افغانستان به منطقه می‌دهد.
• کشورهای منطقه، به دلیل نیازهای اقتصادی و امنیتی، ناچار به باج‌دهی به طالبان شده‌اند و این امر به بقای طالبان کمک می‌کند.
• نزدیکی طالبان با منطقه، اختلافات داخلی این گروه بر سر منافع اقتصادی و اداری را تشدید می‌کند و این اختلافات، ابزار "تفرقه بینداز و حکومت کن" برای غرب است تا بی‌ثباتی را در جغرافیای قدرت‌های آسیایی گسترش دهد.

در این میان، روسیه به عنوان شریک جهانی آمریکا، در محور این بازی قرار دارد اما از نظر آسیب‌پذیری در حاشیه است. هدف اصلی، مهار چین و جلوگیری از توسعه‌طلبی اقتصادی و ژئوپولیتیک پکن است. ایران نیز پس از درگیری‌های خاورمیانه و تنش با اسرائیل، با چالش‌های امنیتی جدیدی از دو جهت مواجه است: تضعیف محور مقاومت و محاصره از طریق قفقاز. ترکیه و ناتو نیز با حمایت از آذربایجان، به دنبال تحقق اهداف پان‌ترکیستی و فشار بر روسیه و ایران هستند. فشار بر آسیای مرکزی و ایجاد بی‌ثباتی در این منطقه، بخشی از راهبرد محاصره چین است و افغانستان، مسیر کلیدی این راهبرد برای آمریکا باقی مانده است.

در نتیجه، طالبان با بهره‌گیری از نگرانی‌ها و اجندای امنیتی منطقه و فرامنطقه، فرصت یافته تا بقای خود را تضمین کند. بازی منطقه با طالبان، تاکتیکی و موقت است، در حالی که بازی فرامنطقه‌ای با این گروه، بخشی از راهبرد بی‌ثبات‌سازی و دکترین بازموازنه برای مهار قدرت‌های آسیایی است.

عبدالناصر نورزاد- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین