از ابوبکر تا ابومحمد؛ آیا افراط گرایی پایان پذیر است؟
تجربه تحولات در سوریه و شکل گیری گروه هایی چون هیئت تحریر الشام به رهبری جولانی، نشان داد که افراط گرایی نه تنها پایان نیافته، بلکه به شکلهای پیچیده تر، منطقه ای تر و گاه مقبول تر برای برخی کشورها ایجاد شده است. اما سوال اینجاست: آیا جولانی، نسخه بازسازی شده و هدفمند افراط گرایی برای دوران پسا داعش است؟ و آیا غرب آسیا بار دیگر به آزمایشگاه مهندسی افراط گرایی بدل می شود؟
قبل از هرچیزی باید گفت که افراط گرایی همان است، فقط تغییر فرم داده و نه محتوا. چیزی که قبلا مشاهده می کردیم، پروژه داعش بر پایه خشونت عریان، خلافت فرا ملی و اشغال مستقیم سرزمین بنا شده بود. همان طور که در سال 2014 یک جنگجوی داعشی گفته بود: ( توافق نامه سایکس پیکو را شکستیم. مرز عراق و سوریه را در هم می کوبیم و نابود می کنیم. این مرز چیزی نیست جز مقداری شن و ماسه. کافی است شن ها را جابجا کنید و دیگر مرزی در واقعیت وجود ندارد. )
اما در مقابل، پروژه جولانی با ظاهری معتدل تر، استفاده از ساختارهای شبه دولتی، کنترل بومی تر مناطق و همزیستی تاکتیکی با برخی بازیگران منطقه ای و بین المللی طراحی شده است. اما در سطح ایدئولوژیک، پیوندهای این گروه با سلفیت جهادی، همچنان پا برجاست. تحولات اخیر سوریه نشان داده است که جولانی و هیئت تحریر الشام بیش از آنکه صرفاً یک گروه جهادی باشند، به بازیگری مهم در معادلات ژئوپلیتیکی سوریه و حتی منطقه بدل شده اند.
حملات اسرائیل و تحرکات ترکیه همه نشان دهنده توازن جدیدی اند که جولانی در مرکز آن ایستاده است. او به تدریج از چهره ای تندرو، به یک رهبر محلی قابل معامله تبدیل شده است؛ روندی مشابه با آنچه آمریکا در مورد طالبان دنبال کرد. بنابراین باید گفت، افراط گرایی بازطراحی شده است و تروریسم در حال منطقه ای شدن است. یعنی پس از سقوط داعش، تمرکز افراط گرایی از خلافت جهانی به پروژههای بومی شده جهادی سوق یافته است.
در افغانستان، طالبان به نسخه ای رسمی شده از افراط گرایی تبدیل شدند. در سوریه، جولانی با ادبیات نوگراتر و تمرکز بر اداره محلی، در حال تبدیل شدن به یک مدل عمل گراتر از جهاد گرایی است. این الگو به شدت مورد توجه سرویس های اطلاعاتی و قدرت های منطقه ای قرار گرفته که به دنبال استفاده ابزاری از این گروه ها هستند.
در حملات ویرانگر اخیر اسرائیل به سوریه، شاید نظر مردم این باشد که سقوط حکومت جولانی حتمی است، اما در لایه های پنهان، تضعیف جولانی نشانه پایان او نیست بلکه بازآرایی بازی است که بازیگران منطقه ای برای او تدارک دیده اند. تجربه نشان داده است که سازوکار افراط گرایی در منطقه شخص محور نیست، بلکه ساختارمحور است. حذف رهبران، اغلب به بازسازی این ساختارها با شرایط جدید منجر می شود. درست مثل ابوبکر بغدادی که با مرگش، داعش پایان نیافت، بلکه در اشکال دیگری بازتولید شد. حملات اسرائیل عمدتا پیام محور است: اول، برای موازنه تهدید ایران. دوم، جلوگیری از انتقال سلاح. سوم، اخطار به کشورهایی چون ایران و حتی ترکیه. اسرائیل، ترکیه و حتی روسیه گاهی از تضعیف کنترل شده این گروه برای تنظیم نیروها در سوریه استفاده می کنند.
اما یک سناریو دیگر هم وجود دارد. این احتمال وجود دارد درصورتی که اهداف امریکا، ترکیه، اسرائیل و حتی روسیه محقق نشود، با تضعیف جولانی پروژه افراطگرایی وارد فاز بازآرایی و نسخه جدید شود. این یک الگوی آشناست. یعنی ابتدا چهره ای چون جولانی مطرح میشود، سپس با تضعیف او، یا چهره ای جایگزین می شود یا همان ساختار با رهبری و تاکتیک جدید به حیات خود ادامه می دهد. اگر چنین باشد، این تحولات نه پایان پروژه، بلکه عبور آن از یک فاز به فازی دیگر است.
اما در این میان، اسرائیل به عنوان بازیگری بحران ساز تلاش می کند مسیر بهبود اوضاع در سوریه را متوقف یا به نفع خود مصادره کند. از حملات نظامی مستقیم تا استفاده از کارتهای قومی مانند دروزی ها، تلآویو در تلاش است تا موقعیتی برتر در معادله سوریه کسب کند. این اقدامات هم جنبه بازدارندگی منطقه ای دارد و هم ابزار چانه زنی دیپلماتیک با آمریکا و سایر کشورها. نکته مهم تر، وجود شکافهایی آشکار میان منافع آمریکا و اسرائیل در سوریه است.
برداشته شدن تحریم های دمشق بدون موافقت صریح اسرائیل برخلاف رویه معمول امریکا است که در مسائل منطقهای با هماهنگی کامل با تل آویو عمل می کند. این موضوع نشان دهنده اختلافات در اولویت هاست؛ آمریکا شاید به دنبال ثبات نسبی برای تمرکز بر چین یا روسیه باشد، در حالی که اسرائیل همچنان به تداوم بی ثباتی در سوریه به عنوان یک ابزار راهبردی نگاه می کند.
حمله اسرائیل به دمشق در واقع اقدامی است برای مهار قدرت گیری دولت جولانی در جنوب سوریه؛ هشدار به دمشق جدید که کنترل جنوب باید با ملاحظات اسرائیل انجام شود. حفظ نفوذ اسرائیل بر گروه های دروزی و در نهایت، مدیریت تعادل جدید منطقه ای بعد از سقوط بشار اسد و بازگشت نسبی سوریه به مدار عربی و غربی و مورد دلخواه اش. اسرائیل از بازگشت دولت مرکزی با ثبات حتی اگر هم پیمان امریکا باشد، در مرزهای جولان احساس خطر می کند؛ چون قدرت دولت در دمشق هر دولتی که باشد نهایتاً برای اسرائیل محدودیت آفرین است.
اسرائیل با حملات خود به سوریه، چند پیام همزمان صادر میکند :
1 - به ایران و محور مقاومت: ما هنوز دست بالا را داریم.
2 - به کشورهای عربی: هرگونه نزدیکی به دمشق بدون هماهنگی با اسرائیل پرهزینه خواهد بود.
3- به غرب: سیاستهای شما بدون ملاحظه امنیت اسرائیل پایدار نخواهد بود.
بنابراین، به نظر می رسد اسرائیل در حال بازتعریف نقش خود در سوریه پسا بشار است. از سیاست بازدارندگی به تحمیل سیاست روی آورده است. تصمیماتی که هم با قوانین بینالمللی متضاد است و هم در بعضی موارد با ملاحظات متحد استراتژیکش یعنی آمریکا در تضاد قرار می گیرد. در نتیجه باید گفت : افراط گرایی در غرب آسیا، برخلاف تصور عمومی پایان نیافته، بلکه تغییر چهره داده است. جولانی و امثال او، نشانه های بازطراحی پروژه های جهادی در قالب های جدیدند. کمتر خشن، بیشتر بومی، و گاه حتی تعامل پذیر و خطرناکتر.
مهدی حسینی محقق-
خبرگزاری جمهور