شاید برای بسیاری، اقدام غیرمنتظره روسیه در به رسمیت شناختن طالبان، با وجود پرسشهای اساسی درباره ماهیت این گروه بهعنوان محصولی از سیاستهای آمریکا، حضور گروههای تروریستی در خاک افغانستان، نابودی یکشبه سرمایهگذاریهای آمریکا در این کشور و تلاشهای متناقض روسیه در مهار یا تحریک ناامنی در آسیای مرکزی، شگفتآور و معمایی پیچیده باشد.
سکوت معنادار کشورهایی مانند پاکستان، ایران، چین، آمریکا، کشورهای عربی و ترکیه در برابر تحرکات مسکو در افغانستان، این شگفتی را دوچندان میکند. پرسشی که پیشروست این است: چرا روسیه در حالی به دنبال نفوذ بیشتر در افغانستان است که همه ما میدانیم طالبان محصول پروژههای ژئوپلیتیکی آمریکاست؟
نگارنده بارها بر این باور تأکید کردهام که تقسیم حوزههای نفوذ میان قدرتهای بزرگ و تفاهمات پشت پرده آنها، کلید درک چنین رفتارهای متناقضنماست. برخلاف تصور عمومی، رقابت میان قدرتهای بزرگ الزاماً به خصومت آشکار نمیانجامد، بلکه اغلب بهسوی تفاهمات پنهانی برای مدیریت منافع مشترک و کاهش هزینههای تقابل مستقیم سوق مییابد. روسیه و آمریکا بهعنوان قدرتهای با تجربه در استعمار و مدیریت بحرانهای جهانی، تفاهم را ابزاری عقلانی برای تحقق منافع خود میدانند.
بهواقع، رقابت ظاهری روسیه و آمریکا در صحنههایی چون اوکراین، سوریه و افغانستان، پوششی است برای مدیریت یک پروژه پنهان:
دوقطبیسازی نظام بینالملل به نفع بازتولید هژمونی این دو قدرت. این روند، مانع از تحقق جهان چندقطبی واقعی میشود؛ جهانی که در آن چین و دیگر قدرتهای نوظهور بتوانند سهمی از معادلات بزرگ جهانی داشته باشند.
همکاری پنهان روسیه و آمریکا مسبوق به سابقه است: از مدیریت بحران افغانستان در دهه ۱۹۸۰، که منافع هر دو طرف را تأمین کرد، تا هماهنگیهای پشت پرده در جنگ سوریه و حتی جنگ اوکراین، که ضمن تخریب زیرساختهای اوکراین، وابستگی امنیتی اروپا به آمریکا و ناتو را تشدید کرد. در همین چارچوب، رشد داعش، بازگشت القاعده و تقویت شبکههای تروریستی در افغانستان و سوریه، بخشی از همین پروژه مشترک بیثباتسازی محور شرق است.
چرا آمریکا، با وجود سرمایهگذاریهای هنگفت و استراتژیک در افغانستان، شبانه و بدون درگیری جدی این کشور را ترک کرد؟ آیا منطقی است که آمریکا افغانستان را به روسیه واگذار کند؟ پاسخ، در تفاهم پنهانی نهفته است که هدف اصلی آن مهار چین و جلوگیری از گسترش نفوذ اقتصادی و ژئوپلیتیکی آن در آسیاست. شناسایی طالبان توسط روسیه، بخشی از همان پروژه است تا از طالبان بهعنوان ابزاری علیه چین، ایران و سایر بازیگران مستقل استفاده شود.
در این میان، آسیای مرکزی، خاورمیانه، جنوب آسیا و چین، بهای اصلی این دوقطبیسازی مدیریتشده را با رشد تروریسم نیابتی، بیثباتی امنیتی و انسداد مسیرهای استراتژیک توسعه اقتصادی میپردازند. پروژه مشترک روسیه و آمریکا، نهتنها مانع اتصال استراتژیک چین به آسیای مرکزی و اروپا میشود، بلکه مسیرهای رشد اقتصادی و نفوذ ژئوپلیتیکی چین را مسدود میسازد.
در نهایت، شناسایی طالبان از سوی روسیه را نباید اقدامی ژئوپلیتیکی مستقل تلقی کرد، بلکه این گام بخشی از پروژه هماهنگشده مسکو و واشنگتن برای مدیریت بحرانها به نفع خود و در راستای مهار قدرتهای نوظهوری همچون چین است. روسیه هرگز خواهان وابستگی به چین نیست و با تفاهم پنهان با آمریکا، مسیر ایجاد نظم دو قطبی را که به سود هر دو قدرت است، پیگیری میکند؛ نظمی که در آن نه ایران، نه چین و نه هیچ قدرت نوظهور دیگری سهمی نخواهند داشت.
عبدالناصر نورزاد-
خبرگزاری جمهور