رسمیتشناسایی در سایه سکوت مردم
تصمیم روسیه برای به رسمیت شناختن حکومت طالبان را نمیتوان یک اقدام لحظه ای دانست، بلکه این تصمیم حاصل یک روند تدریجی و استراتژیک است که ریشه در تحولات چند سال اخیر در نظام بین الملل، کاهش نقش آفرینی آمریکا در افغانستان و افزایش نفوذ بازیگران غیرغربی در منطقه دارد. روسیه از همان ابتدا پس از سقوط دولت اشرف غنی تلاش کرد رابطه ای مدیریتشده و با ملاحظات امنیتی با طالبان برقرار کند. از جمله برگزاری نشستهای چند جانبه، حفظ سفارت در کابل و تعامل با رهبران طالبان در حوزههای امنیتی و ضد تروریستی.
در شرایطی که آمریکا تمرکز اصلی خود را به اوکراین، روابط با چین، بحران غزه و تنش با ایران معطوف کرده، یک خلأ قدرت در فضای افغانستان به وجود آمده است. خلائی که روسیه تلاش کرده آن را با نوعی نفوذ ساختاریافته پر کند. طالبان نیز از این خلأ استفاده کرده و در حال چرخش به سمت محور مسکو- تهران -پکن است. محوری که در ظاهر کمتر فشار سیاسی و رسانه ای به موضوع حقوق بشر وارد می کند و در عمل بیشتر به ثبات نسبی و کنترل جغرافیایی افغانستان علاقه مند است. از سوی دیگر، روسیه این شناسایی را هم به عنوان دلگرمی سیاسی به طالبان و هم به منظور جلوگیری از گرایش دوباره این گروه به سمت آمریکا و غرب انجام داده است، چرا که در شرایطی که بحران در اوکراین روسیه را تضعیف کرده، کابل می تواند به راحتی تبدیل به یک مهره چرخنده در معادلات امنیتی علیه مسکو شود.
ایران نیز که با طالبان فراز و نشیبهای زیادی داشته، در ماه های اخیر تلاش کرده رابطه خود را با این گروه بهبود بخشد. از مذاکرات پیرامون آب هیرمند گرفته تا همکاریهای امنیتی مرزی. این نزدیکی همزمان طالبان با ایران و روسیه می تواند موجب شکل گیری یک نظم جدید در آسیای مرکزی شود که هدفش تقویت موقعیت طالبان، جلوگیری از نفوذ غرب و ایجاد ثبات نسبی در منطقه با هزینه کمتر است. اما این وضعیت می تواند خطرات بالقوهای نیز به دنبال داشته باشد؛ از جمله وابستگی بیش از حد طالبان به یک محور خاص، گود کردن شکاف های داخلی افغانستان در غیاب مشروعیت بینالمللی و احتمال بروز رقابت های پنهان میان چین، روسیه و ایران بر سر نفوذ در این کشور.
بنابراین، به رسمیت شناختن طالبان از سوی روسیه را می توان قمار سیاسی دانست که اگرچه می تواند در کوتاه مدت برای طالبان مشروعیت و حمایت به همراه داشته باشد، اما در بلند مدت آن را وارد یک بازی ژئوپلیتیکی پیچیده و پرهزینه می کند. بازی که در آن طالبان باید دائماً میان موازنه قدرت ها، تأمین منافع داخلی و بقا در برابر تهدید های داخلی و فشارهای خارجی دست به انتخاب های دشوار بزند.
روسیه می گوید مقاصد امنیتی و مبارزه با مواد مخدر به عنوان دلیل رسمی برای به رسمیت شناختن طالبان است. در واقع روسیه تلاش دارد تصمیم خود را در لفافه ای از دغدغه های جهانی و قابل دفاع بپیچد. اما واقعیت این است که این تصمیم بیش از آنکه ناشی از دغدغه واقعی نسبت به مواد مخدر و تروریسم باشد، ناشی از ملاحظات ژئوپلیتیکی و رقابت قدرت ها در آسیای مرکزی است.
طالبان به رغم ادعای مبارزه با داعش و قاچاق مواد مخدر، نه تنها موفق به مهار این پدیده ها نشده، بلکه طبق گزارشهای متعدد، برخی شاخه های طالبان خود در قاچاق مواد مخدر و اعمال خشونت علیه اقلیتها نقش دارند.
در این شرایط، بر این باور هستم آنچه واقعاً خطرناک است، نه حمایت منفعت طلبانه برخی کشورها مانند روسیه ، بلکه این توهمخطرناک است که دیگران برای ما نظم، حقوق بشر یا ثبات خواهند آورد. تاریخ افغانستان بارها نشان داده است که وقتی بازیگران خارجی، به جای مردم افغانستان، مسئولیت مهار یا تقویت یک حکومت را به عهده میگیرند، نتیجه چیزی جز وابستگی، بی ثباتی و بازی خوردن در معادلات قدرتهای خارجی نخواهد بود.
بنابراین، نگرانی واقعی نه در شناسایی طالبان توسط یک یا چند کشور، بلکه در بی برنامگی جامعه بینالملل برای مواجهه با واقعیت قدرت در افغانستان و نیز در توهمات داخلی نسبت به نقش خارجی ها در تغییر رفتار طالبان نهفته است. این گروه تنها زمانی ممکن است در رفتار خود تجدید نظر کند که از درون با فشارهای اجتماعی، سیاسی و مقاومت نرم مواجه شود نه از طریق وعدهها یا تهدیدهای قدرت هایی که فقط به دنبال پرکردن خلأ آمریکا و کسب منافع منطقه ای خود هستند.
اما در این بین یک واقعیت را نباید نادیده بگیریم، اینکه ناکامی و ضعف رهبران سیاسی افغانستان نیز سهم بزرگی در شکلگیری این وضعیت دارند. آنها که باید نماینده واقعی مردم افغانستان در صحنه بینالمللی می بودند، نتوانستند نقش مؤثر و فعال خود را ایفا کنند و مسئولیت این قصور باید به طور شجاعانه پذیرفته شود.
پس از سقوط دولت پیشین و روی کار آمدن حکومت نامشروعطالبان، شرایط سیاسی افغانستان به شدت پیچیده و حساس شد. در چنین وضعیتی، وجود یک رهبری منسجم، متعهد و استراتژیک بیش از هر زمان دیگری ضروری بود. اما رهبران سیاسی افغانستان در این دوره نتوانستند اتحاد لازم را شکل دهند تا به صورت هماهنگ صدای مردم را در مجامع جهانی و منطقه ای به گوش برسانند. آنها نه تنها شکست خوردند در شکل دادن به یک لابی قدرتمند و مؤثر که می توانست از منافع ملی افغانستان دفاع کند، بلکه در رقابتها و منازعات داخلی گرفتار شدند که فرصت های طلایی برای حمایت سیاسی از مقاومت و تغییر در افغانستان را از دست دادند.
علاوه براین، رهبران سیاسی افغانستان بیش از آنکه به آرمان ها و امیدهای مردم برای تغییر و پیشرفت اهمیت دهند، به مسائل شخصی، حفظ سرمایهها و منافع فردی پرداختند. این رویکرد باعث شد که اعتماد عمومی نسبت به آنها کاهش یابد و مشروعیت سیاسی شان تضعیف شود. در شرایط بحرانی، چنین غفلتی به معنای از دست دادن فرصت های تاریخی و ماندن در انفعال و انتظار حمایت خارجی بود.
در نهایت باید گفت : به رسمیت شناسی طالبان توسط روسیه، هرچند از منظر دیپلماتیک اهمیت دارد، اما در واقع تأثیر عمیقی بر ساختار قدرت داخلی افغانستان ندارد. دلیل این امر را میتوان در فقدان مشروعیت اجتماعی طالبان جستجو کرد. مردمی که پذیرش حکومت طالبان را نپذیرفته اند و مقاومت های محلی ادامه دارد.
همچنین ضعف های جدی در حکمرانی و ناکارآمدی خدمات عمومی، نشان می دهد که شناسایی دیپلماتیک به تنهایی نمیتواند مشکلات عمیق داخلی را حل کند. از سوی دیگر، روسیه بیشتر به منافع ژئوپلیتیک خود توجه دارد تا حمایت واقعی و بلندمدت از طالبان، که این موضوع نشان دهنده شکنندگی موقعیت طالبان در سطح بینالمللی است. در نهایت، فشارهای اقتصادی و تحریم های بینالمللی، به ویژه از سوی آمریکا، طالبان را در انزوای اقتصادی و سیاسی نگه میدارد و این شرایط موجب تشدید بحران های انسانی و حکمرانی در افغانستان خواهد شد. بنابراین، به رسمیت شناسی طالبان بیشتر جنبه تاکتیکی دارد و نمی تواند تضمینی برای پایداری و ثبات در افغانستان باشد. مشکل افغانستان فراتر از مسائل سیاسی دیپلماتیک است و نیازمند راهکارهای عمیق تر در حوزه های اجتماعی، اقتصادی و حکمرانی است.
مهدی حسینی محقق-
خبرگزاری جمهور