۰

نبرد ایران و اسرائیل؛ آیا مکانیزم‌های بین‌المللی صلح جهانی شکست خورده‌اند؟

عبدالناصر نورزاد
دوشنبه ۲۶ جوزا ۱۴۰۴ ساعت ۱۹:۵۱
نبرد ایران و اسرائیل؛ آیا مکانیزم‌های بین‌المللی صلح جهانی شکست خورده‌اند؟

تنش جاری میان جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل، حاصل بازتعریفی در دینامیک امنیت منطقه‌ای است؛ فرآیندی زنجیروار که از بحران غزه، لبنان، سوریه و عراق آغاز شد و در نهایت به تقابل مستقیم دو بازیگر اصلی انجامید. این درگیری متقابل نظامی، گرچه در ظاهر محدود و کنترل‌شده بود، اما در باطن هدفی فراتر از یک پاسخ تلافی‌جویانه را دنبال می‌کرد: تنظیم و بازسازی منظومه امنیتی منطقه‌ای.

هر دو طرف با درک پیامدهای خطرناک یک جنگ تمام‌عیار، سعی در حفظ سطحی از مهار و موازنه دارند؛ چراکه ضعف‌ها و آسیب‌پذیری‌های خود را نیز به‌خوبی می‌شناسند. در عین حال، قدرت‌های بزرگ جهانی نیز از گسترش جغرافیای جنگ بیم دارند، زیرا تداوم و تشدید آن می‌تواند پیامدهایی ویرانگر بر اقتصاد جهانی و ثبات ژئوپلیتیک داشته باشد.

اما در ورای این نگرانی‌ها، اهدافی بزرگ‌تری نهفته است: طراحی ساختار جدید ژئوپلیتیک، بازتعریف جغرافیای منافع، و تثبیت نظام‌های امنیتی تازه در سطح منطقه. حمایت بازیگران بین‌المللی از دو طرف درگیر، بیانگر آن است که تقابل کنونی دیگر صرفاً نزاعی منطقه‌ای نیست، بلکه بازتابی از تقابل ژئوپلیتیک گسترده‌تر میان محور شرق و غرب است.

در حالی‌که این قدرت‌ها از یک‌سو، استمرار این‌گونه جنگ‌ها را برای مدیریت رقبا ضروری می‌دانند، از سوی دیگر، تشدید و گسترش آن‌ها را نیز در تضاد با منافع راهبردی خود می‌بینند. از این‌رو، امکان تداوم جنگ به اشکال مختلف، یا فروکش‌کردن آن با میانجی‌گری‌های محتاطانه، هر دو سناریوهایی محتمل هستند.

خاموشی معنادار جامعه جهانی در قبال این بحران، پرسش‌هایی جدی درباره شکنندگی نظم بین‌المللی و ناکارآمدی مکانیزم‌های متولی صلح و امنیت جهانی مطرح می‌سازد. واقعیت این است که سازوکارهایی نظیر شورای امنیت سازمان ملل، ناتو و نهادهای بین‌المللی دیگر که پیش‌تر نقش بازدارنده داشتند، امروز صرفاً ابزارهایی در خدمت منافع قدرت‌های بزرگ به شمار می‌روند.

در ادامه می‌توان سناریوهای مختلفی را برای آینده این تقابل در نظر گرفت:

سناریوی اول:
ادامه تقابل در قالب جنگ‌های نیابتی، خرابکاری امنیتی و عملیات سایبری در کشورهای پیرامونی همچون لبنان، سوریه، عراق و یمن. هر دو کشور تمرکز زیادی بر فناوری‌های نوین جنگی، اطلاعاتی و سایبری دارند که آن را به ابزار اصلی نبرد در فاز بعدی تبدیل می‌کند.

سناریوی دوم:
استفاده از ابزارهای اطلاعاتی و فناوری برای بی‌ثبات‌سازی داخلی طرف مقابل، به‌ویژه همزمان با بحران‌های اقتصادی، نارضایتی‌های سیاسی یا تهدیدهای امنیتی. نفوذ اطلاعاتی، درز داده‌ها و حملات به زیرساخت‌های حیاتی می‌تواند در این چارچوب تحلیل شود.

سناریوی سوم:
مدیریت سطحی درگیری‌ها در حالی‌که احتمال یک «حادثه هدفمند» برای تغییر معادلات ژئوپلیتیکی وجود دارد. این گزینه به‌ویژه زمانی محتمل می‌شود که یکی از طرفین در موضع ضعف قرار گیرد.

سناریوی چهارم:
توسعه دامنه درگیری به مناطق مجاور ایران؛ از جمله افغانستان، آسیای مرکزی و پاکستان. احتمال بهره‌گیری از گروه‌های ضدنظام ایران و تحریک قومیت‌ها و اقلیت‌ها به‌منظور ایجاد فشار حداکثری وجود دارد. افغانستان می‌تواند به میدان جنگ اطلاعاتی-فرهنگی پنهان میان دو طرف بدل شود، و آسیای مرکزی نیز به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی خاص خود، در کانون این بازی قرار گیرد.

برآیند تحلیل
در مجموع، آن‌چه بیش از همه برجسته می‌شود، فروپاشی تدریجی مفهوم صلح جهانی است. رؤیای صلحی که پس از جنگ جهانی دوم با تأسیس سازمان ملل و نهادهای وابسته آن شکل گرفت، امروز بیش از همیشه به یک خاطره‌ی محو تبدیل شده است.
شورای امنیت سازمان ملل به نهادی تشریفاتی، ناکارآمد و اسیر اراده‌ی قدرت‌های بزرگ تبدیل شده است. سازمان ملل، به دلیل قطع منابع مالی از سوی آمریکا و دیگر کشورها، توان عملیاتی و تصمیم‌گیری خود را از دست داده است. جهان امروز در وضعیتی بی‌سابقه از هرج و مرج، بی‌ثباتی و بی‌اعتمادی فرو رفته است.

نه قدرت بازدارندگی هسته‌ای، نه وابستگی متقابل اقتصادی و نه توافق‌نامه‌های بین‌المللی، دیگر کارکرد پیشین خود را ندارند. آنارشی موجود، حاصل توهمی بود که تصور می‌کرد صلح جهانی امکان‌پذیر و پایدار است.

صلح تنها در بازه‌های زمانی مشخص، و برای تأمین منافع بازیگران خاص، آن‌هم به شکل ابزاری، ممکن و قابل‌پذیرش می‌شود. شواهد نشان می‌دهد که جهانِ دوقطبی دوران جنگ سرد، حتی با وجود خطر تقابل هسته‌ای، امن‌تر، باثبات‌تر و پیش‌بینی‌پذیرتر از وضعیت کنونی بوده است.
اکنون در گذار به نظامی پسا‌قطبی، کانون‌های بحران، ابزارهایی برای بازتوزیع قدرت شده‌اند. 

نقش بازیگران غیردولتی که غالباً تحت هدایت یا نفوذ دولت‌ها عمل می‌کنند، نیز به بی‌ثباتی افزوده است. نه سازمان‌های بین‌المللی، نه منشورها و میثاق‌های حقوقی، و نه حتی هنجارهای اخلاقی، توان مقابله با دینامیک جدید جنگ و آشوب را ندارند. جهان وارد مرحله‌ای از آشوب مهندسی‌شده شده است؛ مرحله‌ای که در آن، «صلح» دیگر یک هدف نیست، بلکه صرفاً یک ابزار برای کسب و بازتوزیع قدرت است.

 عبدالناصر نورزاد- خبرگزاری جمهور
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین