افغانستانِ طالبان گرفتار لویاتانِ غایب

مهدی حسینی محقق

1 جوزا 1404 ساعت 11:03



دولت، آن ‌گونه که فیلسوفان سیاسی از جمله توماس هابز تعریف می ‌کنند، نهاد اقتداری است که نظم را در جامعه برقرار می‌سازد، امنیت را تضمین کرده و اراده عمومی را نمایندگی می‌ کند. در کتاب لویاتان، هابز این دولت را به هیولایی تشبیه می‌کند که مردم برای نجات از جنگ همگانی و بی‌ نظمی، قدرت را به او واگذار می‌کنند. اما اگر این هیولا غایب باشد چه؟ اگر جامعه در سایه بی‌ثباتی، بی ‌دولتی و بحران دائمی باقی بماند، چه نامی می‌توان بر آن گذاشت؟

امروز وضعیت افغانستان در چارچوب لویاتان غایب تحلیل می شود. جامعه ‌ای بدون دولت مؤثر، بدون مشروعیت سیاسی و بدون چشم ‌انداز روشن برای بازسازی.
در نظریه‌ی دولت مدرن، لویاتان غایب اصطلاحی‌ست که برای توصیف دولت‌هایی به‌کار می‌رود که به لحاظ اسمی وجود دارند، اما از انجام وظایف اصلی خود ناتوان یا غافل‌اند. یعنی برقراری نظم، ارائه خدمات عمومی، اعمال عدالت و تضمین حاکمیت قانون. این دولت‌ها نه تنها مشروعیت ندارند، بلکه از کفایت و کارایی نیز بی ‌بهره‌اند. نتیجه، هرج و مرج، ناامنی و سقوط تدریجی ساختار اجتماعی است.  

افغانستان امروز با بحران هایی که در زمینه های گوناگون و باابعاد مختلف و گسترده وجود دارد و ناتوانی دولت درحل بحران ها و همچنین به لحاظ اقلی بودن یا قومگرایی و ساختار یکدستی که ایجاد شده، نارضایتی های بسیار پدید آورده است که  خود بحران دیگری است که جامعه را با ضعف و سستی روبرو ساخته وچون ناتوان و ناکارآمد است، رو به سوی خشونت دارد. 

حاکمیت فعلی طالبان بدون مشارکت عمومی، بدون انتخابات و بدون مکانیسم‌های قانونی شکل گرفته است. جامعه‌ای که خود را در تصمیم‌گیری سیاسی غایب می‌بیند، دولت را نیز بیگانه می‌پندارد. نهادهای اساسی همچون قوه قضائیه مستقل، رسانه‌های آزاد، پارلمان، دانشگاه‌ها، و نظام آموزشی غیرایدئولوژیک یا منحل شده‌اند یا به شدت محدود گشته‌اند.  

ساختار اداری نیز دچار فرسایش و بی‌نظمی‌ست. مهاجرت گسترده نخبگان علمی، فرهنگی و حتی اقشار متوسط، یکی از نشانه‌های عینی بی‌اعتمادی عمیق نسبت به آینده‌ی کشور است. شهروندان نه در پناه دولت، بلکه در فرار از آن زندگی می‌کنند. در بسیاری از مناطق، قدرت در اختیار شبکه‌های قبیله‌ای یا گروه‌های مسلح غیر رسمی‌ست. دولت فقط نام دارد، اما نفوذ و حضورندارد. این همان تجلی لویاتان غایب است. نبود دولت مؤثر نه ‌تنها منجر به بی‌ثباتی سیاسی و فقر اقتصادی شده، بلکه نوعی ناامیدی جمعی، بحران هویت و اضطراب عمومی در جامعه پدید آورده است. 

مردم بیش از هر چیز احساس رهاشدگی می‌کنند. گویی هیچ قدرتی مسئولیت زندگی آنان را بر عهده ندارد. اما سئوال اینجاست: آیا بازگشت لویاتان ممکن است؟ آیا این نهاد می تواند نظم و امنیت را در جامعه برقرار سازد؟ 

برای بازسازی دولت و خروج از وضعیت لویاتان غایب، باید دست ‌کم سه تحول کلیدی رخ دهد:
- گفت‌وگوی ملی و همه‌ شمول که راه را برای مشارکت همه اقوام و اقشار باز کند.
- بازسازی نهادهای دولتی با تکیه بر شایسته ‌سالاری و استقلال نهادها.
- بازگشت مشروعیت از پایین به بالا، یعنی کسب اعتماد مردمی از طریق شفافیت، عدالت و کارایی.

اما باید گفت که با توجه به سیاست‌های انحصاری طالبان، سرکوب زنان، تعطیلی آموزش، و نادیده‌ گرفتن اقلیت‌ها، تحقق این روند در کوتاه ‌مدت بسیار بعید به‌نظر می‌رسد.

افغانستان امروز، دولتی دارد که بیشتر سایه‌ای از دولت است؛ نه می‌تواند از مردم محافظت کند، نه صدای آن‌ها را نمایندگی می ‌کند و نه توانایی ایجاد نظم پایدار را دارد. در چنین فضایی، مردم با دو انتخاب سخت مواجه ‌اند: یا مهاجرت و ترک سرزمین، یا زیستن در سکوت، فقر و بی‌ افقی. طالبان ممکن است خود را یک دولت بنامند، اما در عمل، آنچه وجود دارد بیشتر یک ساختار قدرت امنیتی محلی است، نه دولت به‌معنای مدرن کلمه. 

به همین دلیل می‌توان گفت افغانستان گرفتار لویاتانی‌ست که غایب است، اما سایه ‌اش بر زندگی مردم سنگینی می‌کند. افغانستان برای خروج از وضعیت لویاتان غایب نیازمند بازگشت دولت است. اما این دولت، باید نه دولت سرکوبگر، بلکه لویاتانی باشد که بر پایه‌ قانون، مشروعیت، عدالت ومشارکت عمومی بنا شده است. راه دشوار است، اماممکن. 

اگر فشار داخلی، همبستگی سیاسی و کنش جهانی همسو شوند، روزی افغانستان نیز دولت خواهد داشت؛ دولتی که نه با تفنگ، بلکه با قانون فرمان می ‌راند.

طالبان اگرچه به ‌صورت نظامی قدرت را در دست گرفته‌اند، اما مشروعیت سیاسی و اجتماعی نزد بخش بزرگی از مردم ندارند. بسیاری از اقوام، اقلیت‌ها، زنان، روشنفکران و نخبگان با آن‌ها همراه نیستند و حاکمیت آن‌ها را نه ‌تنها انتخاب نکرده‌اند، بلکه آن را تحمیل‌ شده می‌ دانند. فرار گسترده‌ی مردم به کشورهای همسایه و غربی حتی با خطر مرگ، نشانه‌ این است که مردم دیگر دولت را پناهگاه نمی‌دانند بلکه از آن می‌گریزند. 

فرار نخبگان، استادان، فعالان مدنی و زنان، خود نوعی گواه بر غیبت دولت است. در بسیاری از کشورها ما با دولت ضعیف یا دولت سرکوبگر مواجهیم. اما در افغانستانِ طالبان، آنچه با آن روبرو هستیم، نه فقط ضعف یا استبداد، بلکه فقدان واقعی دولت است. این یعنی نه امکان گفت‌وگو وجود دارد، نه نهاد میانجی هست، نه قانون ثابت، نه عدالت، نه پاسخگویی. 

با سقوط دولت جمهوری، ساختارهای نهادی همچون قوه قضائیه، نظام آموزش، رسانه‌های مستقل و نهادهای خدماتی یا کاملاً فروپاشیده‌اند یا به ابزار حکومت جدید تبدیل شده‌اند. دولت به مفهوم واقعی آن، در بسیاری از مناطق، نه حضور دارد و نه کارکرد مؤثر. در مناطقی که طالبان حضور نظامی مستقیم ندارند یا کنترلی سست دارند، گروه‌های محلی، شبکه‌های قومی یا قاچاقچیان مواد مخدر جای دولت را گرفته‌اند. حتی در مناطق تحت کنترل طالبان، حاکمیت بیشتر بر پایه زور است تا نظم پایدار. 

در وضعیت کنونی، نه گفت‌وگوی ملی‌ای درجریان است، نه قانون اساسی، نه انتخابات، نه مشارکت سیاسی. یعنی هیچ فرآیندی برای بازسازی دولت مدرن وجود ندارد. این نشان ‌دهنده غیبت دولت به‌عنوان یک نهاد پایدار تاریخی‌ست. افغانستان امروز، نه فقط گرفتار فقر و بحران اقتصادی‌ست، بلکه از نظر ساختاری، در وضعیت یک دولت غایب است. در چنین شرایطی، جامعه به حال خود رها شده، و خطر تبدیل‌شدن به یک سرزمین فراموش ‌شده یا محل رقابت قدرت‌های خارجی افزایش می‌ یابد. بنابراین در این خلأ تاریخی، افغانستان با هیولایی مواجه نیست که قدرت مفرط دارد؛ بلکه با غیبت هیولا مواجه است. لویاتانی که نیست، و نبودش از حضورش ترسناکتر است.

مهدی حسینی محقق- خبرگزاری جمهور


کد مطلب: 182477

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/182477/

جمهور
  https://www.jomhornews.com